معنی ترسو و جبان
حل جدول
فرهنگ عمید
ترسو،
فرهنگ معین
(جَ) [ع.] (ص.) ترسو.
عربی به فارسی
ادم ترسو , نامرد , شخص جبون , بزدل
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ فارسی آزاد
جَبان، بسیار ترسو- ترسان از هر اقدام (جمع:جُنَباء)،
لغت نامه دهخدا
ترسو. [ت َ] (ص نسبی) (از: «ترس » + «َو»، ظاهراً علامت کثرت) جبان و صاحب جبن و کم جرئت. (ناظم الاطباء). پرترس. بسیارترس. در تداول عوام، بزدل آنکه از هر چیزی کوچک و مختصر ترسد.
ترسو. [ت ُ] (اِخ) دهی در کلارستاق. رجوع به مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 108 و ترجمه ٔ وحید ص 146 شود.
معادل ابجد
728